۰۳ فروردین ۱۳۹۰

ابر و ماه

ابر قصد سفر که کرد ماه را دید
او را در آغوش کشید
محکم فشرد
صورتش سرخ شد
اشک ریخت
...
لحظه ای گذشت
خود را به دست باد سپرد
دور شد
برای همیشه ...

۲۴ تیر ۱۳۸۹

فطرس ملک ...

داستان های مختلفی درباره فطرس ملک شندیده بودم تا چشمم به مطلب سایت فطرس افتاد ازش خوشم اومد که همون مطلب را به مناسبت تولد آقا امام حسین (ع) عینا ذکر می کنم ...

خسته، آزرده، درمانده و بي‌همــدم.

(( ... بسوز كه سزاوار اين سوختني، بساز كه مجبور به اين ساختني، اين بر تو كه مورد قهر خدا قرارگرفتي رواست تا ديگران عبرت بگيرند و در اجراي فرمان حق قصور نكنند ... سبحانك يا رب سبحانك يا رب ... من خود مي‌دانم مستحق اين بختم، اين عذاب را به جان خريدارم تا كه خود نظري كني سبحانك ... ))

صدايي آشناست، صدايي كه نوازشگر لحظات مجروحِ فطرس است؛ آري صداي بالهاي نازنين روح‌الامين است.

(( ... آرام بگير فطرس گوش كن گويي او تنها نيست خيلِ فرشتگان خدا نيز با او هستند؟! يعني چه شده؟ چه واقعة عظيمي رخ داده كه اينچنين ملائكه از عرش بر زمين هبوط مي‌كنند؟ هرچه هست خبر از خلقي عظيم دارد. يقين گُلي خلق شده كه ملائكه براي استشمام آن گل مي‌روند! امّا نه! شايد ماه ديگري خلق شده، يا خورشيد ديگري، نه چه مي‌گويم؟ كه حتي وقتي خدا خورشيد را خلق نمود اين شور و همهمه نبود، اگر اين مخلوق تا اين حد عظمت داشته باشد حتماً ...

روح‌الامين! روح‌الامين! تو را به خدا بگو چه شده؟ حسرت بال و پرزدن شما مرا مي‌كشد؛ بيش از سوزش و شكستن بالم آزارم مي‌دهد. به فطرس بگو كه چه روي داده كه اينچنين ولوله در عرشِ خدا افتاده، مگر بار ديگر ابوالبشري خلق شده چون آدم؟ يا بالاتر از او؟ نوري از جنسِ خدا ... )).

جبرئيل پاسخ داد: (( رفيق پرشكسته، فطرس! كاش موردِ قهرِ خدا نبودي، ومي‌ ديدي كه چه خبر شده؟ آري نوري و مولودي از نورِ خدا خلق شده او عزيز دل مصطفي كه نه! خودِ مصطفي است. او جگرگوشة علي، دردانة زهرا ‌ست و پشتيبانِ مجتبي ست. اوخامس آلِ عباست كه به اهل زمين هديه داده شده است و ما براي تبريك به رسولِ خدا و اهلِ بيتش به حضورشان شرفياب مي‌شويم )).

ـ درنگ جايز نيست. ـ

(( خدايا، اي خدايِ مهربان مرا با روح‌الامين راهي كن كه عرضِ تـــبريك به رسولِ تو داشته باشـــم))

.(( كمكم كنيد؛ كه خداوند اجازة همراهي شما را به من داد، تحمل مرا هم تا زمين داشته باشيد))

(( بيش از اين معطلي جايز نيست؛ فطرس را هم با خود مي‌بريم به بركت اين مولود، آتش قهر خدا فرونشسته و اجازة همراهي او با ما داده شده، زيرِ بالهايش را بگيريد ... )).
زيباتر از اين زمان خلق نشده و نخواهد نشد، بيت علي غرقِ نور است محل رفت و آمد فرشتگانِ خداست همه در شعفند همه به هم تبريك مي‌گويند محفلِ انس كامل شده، چقدر اين بزم ديدني است، پنج آفريدة مقدسِ خدا احمد، علي، فاطمه، حسن و ... .

نام او چيست همه منتظرند به چه نام او را صدا بزنند، او كيست كه نيامده همه شيدايِ او شده‌اند؟!

ـ همه از هم مي‌پرسند.

جبرئيل با پيغمبر زمزمه مي‌كند همه ساكت شدند، چشم به لبهاي رسولِ خدا دوختند امّا چرا پيغمبر خدا اشك مي‌ريزد ... به ناگاه با صداي دلنشين نبي شوري به پا شد حسين . ... حسين؟ ... حسين! ... اين نام براي همه آشناست. براي همه ملائكه، براي همه انبياء و براي همة عالمِ، اين نام نامي است كه همة ملائكه، همه انبياء و همة عالم را دگرگون كرده است.

از فرشته شادي تا فرشتة ماتم از آدم تا خاتم و از ذره تا عالم.

ـ ديگر كسي نمي‌پرسد كه چرا پيغمبر اشك مي‌ريزد.-

حسين يعني واسطة احسان قديم، حسين يعني خون خدايِ كريم و حسين يعني ذبحِ عظيم.

همه مي‌خواهند براي او لالايي زمزمه كنند و در اين بين فطرس از همه مشتاق‌تر، خود را به گاهوارة حسين نزديك كرد.

بالهاي شكسته خود را به گهواره او زد؛ غرق در راز شد، نه! غرق در نياز شد (( ... ديگر تنها نخواهم ماند ديگر خسته نخواهم شد، بعد از اين نام تو مونسِ من است ذكر من بعد از اين در آن جزيرة تنهايي اين خواهد بود: سبحانك يا رب الحسين))

(( شايد فطرس نفهميد امّا همه ملائكه ديدند كه به يكباره بالهاي شكسته و سوختة فطرس ترميم شد و يا بهتراينكه، بالهاي نو بدست آورد. امّا فطرس عجيب زمينگير شده و اگر خواست خدا نبود، او از كنار گهوارة حسين تكان نمي‌خورد )).

گويا ندايي از غيب مي‌گفت:

با عشق شرح راز كن، بر جمله عالم ناز كن، پرهاي خود را باز كن، پرواز كن پرواز كن ...

...............

و شنیده ام فطرس با خود احد کرده سلام تمام مشتاقان و مریدان از هر نقطه این حهان را به حضرتش برساند .

السلام علیک یا اباعبدالله ...


۳۱ خرداد ۱۳۸۹

مردود شده

پسر با ترس لرز گوشه گنجه قایم شده بود و مثل بید می لرزید
مادر چلوی در ایستاده بود و التماس می کرد
پدر کمربند به دست داد کشید برو کنار زن، ببین این دیگه آبرو برای من نگذاشته ، آخه این کارنامه است برداشته آورده خونه
لامصب رفوزه هم نشده ، " مردود شده"



۱۴ فروردین ۱۳۸۹

پیک نوروزی و شایسته سالاری

سال ها پیش زمانی که در دوره راهنمایی مشغول به تحصیل بودم اتفاقی برام افتاد که هنوز فراموشش نکردم و هر از گاهی که به یادش می افتم ویا برای کسی تعریف می کنم هم خنده می گیره و هم تاسف می خورم ، بگذریم برم سر اصل مطلب :
14 فروردین بود روز بعد از تعطیلات نوروز، تو کلاس خیلی شلوغ بود و همه با هم روبوسی می کردند ،چند از بچه ها هعم که پیک های نوروزیشون را کامل نکرده بودند از روی پیک بقیه بچه ها بخصوص شاگرد اول کلاس مشغول به کپی برداری بودند ، از اونجایی که قرار بود به بهترین پیک جایزه بدهند من هم برای پیک سنگه تموم گذاشتم ، از نقاشی و رنگ آمیزی گرفته تا حل جدول و بقیه موارد ، تقریبا کامل کامل بود ، از سر کنجکاوی پیک بقیه را نگاه می کردم و تو ذهنم مقایسه می کردم ، دوست صمیمی که شاگرد دوم کلاس هم بود ساکت نشسته بود ، رفتم طرفش و گفتم پیکت را بده ببینم چیکار کردی ، پیکش را از تو کیف در آورد و گفت من تمام طول تعطیلات مسافرت بودم و اصلا وقت نکردم یک کلمه بنویسم ، تعجب کردم ولی واقعا همینطور بود سفید سفید بود مثل روز اول ، حتی یک خط هم روش نکشیده بود ،اون لحظه براش ناراحت شدم چون دوست ورقیب خوبی بود برای من . تو همین حال بودیم که معلم وارد کلاس شد و بعد از سلام و تبریک و مقدمات پیک ها را جمع کرد و فرستاد دفتر مدرسه .
چند روز گذشت و ما هرروز در مورد اینکه چطوری نفر اول را انتخاب می کنند و یا اینهایی که پیکشون کامل نیست را تنبیه می کنند صحبت می کردیم ، تا اینکه یک روز صبح سر صف صبحگاه آقای ناظم اعلام کرد که از هر کلاس یک نفر را انتخاب کرده اند و با خواندن اسم هر نفر تشویق فراموش نشه ، من دل تو دلم نبود ،خیلی مطمئن نبودم که بهترین هستم یا نه ، نوبت به کلاس ما رسید ، حالا اسم کی خونده شد ، همین دوستم که شاگرد دوم کلاس بود !
داشتم از تعجب شاخ در می آوردم ، اصلا خشکم زده بود، پیک سفید اون بهترین تمیز ترین پیک کلاس شده بود، از جایگاه که اومد پائین خنده ای به من کرد من بهش خندیم دوستم بود دیگه چیکارش کنم.
بعد از سالها حالا که خودم به عنوان معلم سر کلاس هستم هیچ وقت به خدم اجازه نمی دهم که امتحانی که می گیرم و یا تکلیفی را که به شاگردهام می دهم را بدون بررسی وتصحیح بهشون برگردونم. امیدوارم اون دوستمو همه دوستای دیگه ام هم همین اخلاق را داشته باشند حالا تو هر شغل و حرفه ای که هستند.
اولین بار بود علنی انتخاب ناشایست یک نفر را می دیدم ،گرچه شاید ملاک انتخاب دوست من عملکرد یکساله اش در مدرسه و کسب شاگرد دومی کلاس بوده باشه که باز هم درست نبود و باید مقایسه ای عادلانه بدون در نظر گرفتن مقام ورتبه بچه ها و فقط ملاک زحمتی که هر فرد برای پیک نوروزی اش کشیده .
حالا سالها از اون ماجرا گذشته و من بارها و بارها شبیه این انتخاب را دیده ام ، استخدام یک نفر ، اخراج یک نفر ، انتخاب یک نفر برای المییاد ، اعطای بورسیه و صدها و صدها مورد دیگه ، هر بار که همچین موردی می بینم یاد حرف استادی می افتم که گفت : هر صبح که از خواب بیدار میشی بگو بسم الله رحمان رحیم ، اینجا ایران است. باید با شرایط ایران کنار بیای چون تو این کشور زندگی می کنی ، ولی خوب تا چه زمانی می شود اینطور ادامه داد ،باید همت کرد و شایسته سالاری که به نظر می رسه در خیلی از قسمت های کشور فراموش شده را دوباره احیا کرد. که این مهم همت و کار مضاعف می طلبه . به امید آن روز

۰۸ اسفند ۱۳۸۸

گذشته ، حال ، آینده


فرصت ها تو زندگی انسان مانند الوار های روی آب روان رودخونه هستند ، یک تعدادشون ساعتی قبل از جلوی چشمت گذشتن و به سمت پایین رودخونه حرکت می کنند ، تعدادیشون در مقابلت قرار دارند و به سرعت در حال عبورند وبقیه از بالای رودخونه به سمتت می آیند ، مهم اینه که تو به کدوم سو نگاه می کنی ،نگاه به الوار های پایین دست یا در حقیقت فرصت های از دست رفته که یعنی نشستن و حسرت خوردن که قطعا سودی هم نخواهد داشت، گزینه بعد الوار های پیش رو هستند که گرچه امکان استفاده از اونها هست ولی باید در نظر گرفت که با سرعت از جلوی چشمت خواهند گذشت و فرصت برای دستیابی به همه اونها قدری مشکله و نیاز به سرعت عمل بالایی داره ، و آخرین گزینه نگاه کردن به بالای رودخونه است ، جایی که الوارها از اونجا میان ،جایی که فرصت ها ساخته می شوند، میشه با دقت تموم الوار ها را بررسی کرد و تحت نظرشون گرفت ،حرکتشون را تو مسیر دنبال کرد و تا زمانی که به مقابلت می رسند ، برای بدست آوردن و تصاحبشون برنامه ریزی کرد و در یک حرکت حساب شده به دستشون بیاری .
قطعا این راه سوم موثر تر و مفید تر خواهد بود و باعث بدست آوردن فرصت های بیشتری خواهد شد وهمچنین درتغییر دید انسان نسبت به زندگی و جامعه تاثیر زیادی خواهد داشت و باعث رشد و پیشرفت بیشتر خواهد در نتیجه نگاه به آینده و هدیه هایی که برای ما به ارمغان خواهد آورد شیرین تر و موثر تر خواهد بود ازفرصت های از دست رفته گذشته .


۰۵ اسفند ۱۳۸۸

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی





ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

۲۲ بهمن ۱۳۸۸

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود

در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند
تا ابد سر نكشد وز سر پيمان نرود



روحت شاد راهت پاینده امام روح الله